سوتک

انسان نمی تواند به همه نیکی کند ولی می تواند نیکی را به همه نشان دهد

سوتک

انسان نمی تواند به همه نیکی کند ولی می تواند نیکی را به همه نشان دهد

سفری به استان لرستان

اگه نتونستم چند روزی مطلبی روتو وبلاگم بنویسم واسه این است که چند روزی رفته بودم به استان زیبای لرستان ویه پروژه کاری  هم بلافاصله پس ازسفر پیش اومد که در کل خیلی نفس گیر بود و بایستی سریع تمومش می کردیم جوری که با بچه ها روزانه در کل سه ساعت خواب داشتیم. خوب اول  بریم سراغ استان لرستان. از نزدیک تمام زیبایی این استان را مشاهده کردم البته من فقط به شهرستان دورود رفتم. با ان مردم خونگرم و مهمان نوازش. شب حدودا ساعت 20 بود که ما به اونجا رسیدیم یه استراحتی کردیم تا صبح که با بچه های تبم کوهنوردی شرکت به سمت منطقه اشترانکوه و دریاچه زیبای گهر راه افتادیم در ابتدای راه می بایست یه خری کرایه کنیم واسه حمل اثاثیه که خود حکایتی دارد با قیمتی سرسام اور. از خود ابتدای راه تا خود دریاچه حدودا پنچ ساعت راه است بدان راه که ما رفتیم. در میان راه هم یه یه ساعتی استراحت داشتیم در کنار چشمه پمه کار که چشمه معدنی و خیلی خنکی بود.  ولی خوب جاتون خالی خیلی با حال بود ما حدود ساعت 9 صبح راه افتادیم ساعت 14:30 رسیدیم به خود دریاچه درگهرکه بعد از این همه پیاده روی خیلی خسته شدم البته بچه های تیم کوهنوردی مشکلی نداشتن ولی من که مهمان اونا بودم خیلی خسته شدم خلاصه ...... خوب ادامشو رو فردا می نویسم  .

باور نمیکنم که خدا وجود داشته باشه :

مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت.
در حال کار، گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت.
آنها به موضوع «خدا » رسیدند،
آرایشگر گفت: من باور نمی کنم خدا وجود داشته باشد!
مشتری پرسید :چرا؟
آرایشگر گفت : کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد.
اگر خدا وجود داشت آیا این همه مریض می شدند؟
بچه های بی سرپرست پیدا می شدند؟ این همه درد و رنج وجود داشت؟
نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه می دهد این چیز ها وجود داشته باشند.
مشتری لحظه ای فکر کرد،اما جوابی نداد؛چون نمی خواشت جروبحث کند.
آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت.
در خیابان مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده...
مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت:
به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند.
آرایشگر با تعجب گفت:چرا چنین حرفی می زنی؟
من این جا هستم،همین الان موهای تو را کوتاه کردم.
مشتری با اعتراض گفت : نه!!! آرایشگر ها وجود ندارند،
چون اگر وجود داشتند،
هیچ کس مثل مردی که آن بیرون است، با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمی شد.
آرایشگر گفت : نه بابا ؛ آرایشگر ها وجود دارند،
موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمی کنند.
مشتری تایید کرد: دقیقا! نکته همین است.
خدا هم وجود دارد!
فقط مردم به او مراجعه نمی کنند و دنبالش نمی گردند.
برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد.

ایا میدانستید:

یک لیتر سرکه درزمستان سنگینتراز تابستان است

شاد باشید.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد